اقا ما دیشب خونه پدر بزرگم بودیم(پدر بزرگ پدری) بابام یه خیار پوست کند
منم ازش گرفتم و خوردم.
بقیه در ادامه مطلب
اقا ما دیشب خونه پدر بزرگم بودیم(پدر بزرگ پدری) بابام یه خیار پوست کند
منم ازش گرفتم و خوردم. بابامم نارحت میشه و میگه ما هم سن
شماها بودیم جرات نمیکردیم پامونو جلو بزرگترمون دراز کنیم.
همینو که گفت پدربزرگم زد پس کله بابام. گفت پس کی بود
همیشه اززیر کار در میرفت کی بود تو کفش مامانش سوسک می نداخت؟
بعد رو به من گفت: سینا جان بابات تا 10 سالگی جاشو خیس می کرد.
بابام از خجالت سرخ شده بود. ما هم که حسابی کیف کردیم.
کلا بچه ها به پدر بزرگ مادر بزرگاتون زیاد سر بزنین. اینا عاشق نوه هاشونن